جدول جو
جدول جو

معنی لعل آبدار - جستجوی لغت در جدول جو

لعل آبدار
(لَ لِ)
لعل که حاجب ماوراء نیست. لعل شفاف:
برگش زمرد است و گلش لعل آبدار
گلزار تخت شه که بر آب بقا شود.
خاقانی.
، کنایه از لب معشوق. (برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از لعل آب دار
تصویر لعل آب دار
کنایه از لعل شفاف و درخشان
فرهنگ فارسی عمید
(لَ کِ)
مانند لعل. لعل سان:
چون بنگری آن دو لعل خونخوار
خونی و میی است لعل کردار.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(لَ دِ حُ سِ قُ)
دهی از دهستان ماهیدشت پایین بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان، واقع در پنج هزارگزی باختری ماهیدشت. دامنه، سردسیر و دارای هفتصد تن سکنه. آب آن از چشمه سار. محصول آنجا غلات، حبوبات، لبنیات و عسل. شغل اهالی زراعت و گله داری و تابستان از شوسه اتومبیل به سختی توان برد. لعل آباد مشتمل بر چهار محل به فاصله یکهزار گز از یکدیگر و به اسامی زیر مشهور است: لعل آباد سیدجعفر دارای 260 تن سکنه و لعل آباد سیدصادق دارای 150 تن سکنه، لعل آباد کل کل 1 دارای 80 تن سکنه و لعل آباد کل کل 2 دارای 210 تن سکنه. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(طِ)
دارندۀ لعل، دارندۀ لبان لعل رنگ:
نشسته لعل داران قصب پوش
قصب بر ماه بسته لعل بر گوش.
نظامی
لغت نامه دهخدا
تصویری از لعل کردار
تصویر لعل کردار
لال کردار مانند لعل لعل سان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لعل رگدار
تصویر لعل رگدار
لال رگدار لال داغدار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لعل دار
تصویر لعل دار
لالدار دارنده لعل دارای لعل
فرهنگ لغت هوشیار